akrammahla

  • خانه 

تکلف های زندگی،سهم‌ ما را از معنویات نابود می‌کنند!

08 بهمن 1402 توسط اکرم محسنی

​#خودمانی 

✍️ در باز شد و با آغوش باز آمد داخل اتاق!

جنس آمدنش گواه میزان دلتنگی‌اش بود. نشست و دو تا چای آوردم و باهم خوردیم و کمی گپ زدیم.
• گفت خیلی دلم می‌خواهد همه‌ی بچه‌های اینجا را با خانواده‌هایشان دعوت کنم منزلمان، تا فارغ از دغدغه‌های کار شبی کنارمان باشید.
گفتم : خیلی هم عالی،

چند روز دیگر شهادت حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیهاست.

خوب است که یک روضه کوچک در منزلتان برپا کنید، هماهنگی مداح و سخنرانش و شامش با ما، شما فقط منزلتان را مهیا کنید برای یک روضه ساده در حد نفراتی که مدّنظرت هست.
• ناگهان ترس‌ها سرازیر شدند…

فضای خانه‌مان بیشتر سنگ است،

ابزارآلات و تزئینی‌جات زیاد داریم،

ببریم روضه را داخل حسینیه کنار پارکینگ‌مان چه؟

بچه‌ها کوچکند و نمی‌دانم می‌توان جمع و جورشان کرد یا ….
• دیدم این آمادگی هنوز وجود ندارد گفتم : حالا مناسبت‌های دیگر هم هست، برای آنها برنامه‌ریزی می‌کنیم بعداً…

این روضه را اگر خدا بخواهد همین‌جا داخل دفتر برپا می‌کنیم تا ان‌شاءالله ببینیم قسمت چه باشد. آرام شد و قبول کرد.
• ملاقات کوتاهمان تمام شد.

من با خودم فکر می‌کردم اما، یک روضه ساده قابلیت این را دارد که بی‌نهایت برکت و نورانیت را وارد یک خانه کند، و بی‌نهایت انرژی‌ها و تمرکزهای شیطان را از خانه خارج کند!

نتیجه‎هایی که همه ما بعد از روضه‌های خانگی دفترمان شفاف و واضح دریافتش میکنیم.

از روضه‌ای که نهایتاً دو سه ساعت بیشتر طول نمی‌کشد و تمام می‌شود و برای همه آن ترس‌ها راهکار وجود دارد، همینقدر ساده می‌گذریم و همینقدر ساده خیراتش را از دست می‌‌دهیم.
«عشق با تکلف، یک جا جمع نمی‌شوند!»

اساساً «عشق» به معنای یکی شدن دو وجود است و برای یکی شدن باید تمام موانع از میان برداشته شوند، که یکی از آنها همین ترس‌های ریز و درشت در ملاقات‌هاست.
• یادش بخیر آن وقت‌ها که قابلمه‌ی سوپ و آش و اشکنه و کشک بادمجان‌مان را می‌زدیم زیر بغل‌مان و می‌رفتیم خانه‌ی هم و از وجود یکدیگر «عشق» ارتزاق می‌کردیم و سبک و بانشاط برمی‌گشتیم خانه !
• دنیا به ما که رسید چقدر مسخره شد!

 نظر دهید »

بودجه صدا وسیما

08 بهمن 1402 توسط اکرم محسنی

​بودجه‌ی صداوسیما افزایش پیداکرد و به 24هزار میلیارد تومن رسید

ان شاء الله سال بعد جومونگ و یوزارسیف و بقیه فیلم های تکراری رو با کیفیت بهتری قراره پخش بکنن😄😐🤦‍♂
صداوسیمایی که نتونسته مردم رو جذب بکنه، چرا باید بودجه‌ش زیاد بشه؟ 

مگه مشکل تو بودجه‌س؟ 

اصلا صداوسیما مشکلش تو بودجه نیست…..

 نظر دهید »

همسرانه ، آقا ، خانم

07 بهمن 1402 توسط اکرم محسنی

​#همسرانه

غرزدن و شکایت‌های زنانه و تداوم در چنین رفتارهایی باعث به هم ریختن آرامش اعصاب آقایان می‌شود و آقایان حاضر نیستند همیشه و هر روز مسائل احساسی و عاطفی زندگی صحبت کنند.

یافته‌های جدید نشان می‌دهند آقایان بر خلاف خانم‌ها تمایل به پیشگویی آینده ندارند از این رو متحمل شنیدن پیشگویی‌های زنانه درباره آینده را ندارند و ترجیح می‌دهند در حال زندگی کنند.

مرد‌ها آموخته‌اند که به سؤالاتی که در مورد زن‌ها می‌کنید پاسخ واضحی ندهند، آقایان کلی نگر هستند و فقط در موارد نادر و خاص جزئی جواب می‌دهند.

مرد‌ها از زن‌هایی که بیش از حد به وضع ظاهر آنها توجه می‌کنند، علاقه ندارند و گیردادن و تجسس در نوع رفتار‌ها و نحوهٔ لباس پوشیدنشان را کار چندان صحیحی نمی‌دانند و با این چنین صحبت‌ها و رفتارهای زنان سریعاً واکنش نشان می‌دهند.

 1 نظر

آینده فرزند ، نگرانی پدر و مادر

07 بهمن 1402 توسط اکرم محسنی

📚 #یک_دقیقه_مطالعه کاش ما فقط نگران هم “نبودیم"! پدرم دلواپس آینده برادرم است! اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بخندند. برادرم نگران فشار کاری پدرم است! اما حتی یکبار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند. مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد اما حتی یکبار هم نشده که با من در مورد خوشبختی ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟ من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم با او به سینما بروم، باهم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم. روانشناسان به این حالت ” آلکسی تایمی” یعنی فقر کلمات در بیان احساسات می گویند. در فرهنگ ما این مریضی یک رسم مرسوم است! احساساتت را پنهان کن و نشان نده … از یک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می شود،از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم،انگارکه لال مانی میگیریم! انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم! تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم . یکدیگررا دوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان را ابراز کنیم! ما آدم های فقیری هستیم ! البته فقیری که درکلماتش احساسات را پنهان میکند. آنقدر دربیان احساساتمان آلکسیتایمیک(فقر کلمات) هستیم که صبر میکنیم تا وقتی عزیزی از دست رفت، آنوقت تا آخر عمر برایش شعر بگوییم. از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک راشکست و راه افتاد. از یک جا به بعد باید پدر به پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد. از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد وبا هم قدم بزنند. از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند. از یک جا به بعد باید پسر درگوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم. و چه خوب است، از یک جا به بعد، همینجا باشد! از همین جا که این نوشته تمام شد …

 نظر دهید »

از عارفـــ دانایی پرسیدند:تا بهشت چقدرراه است؟گفت یـــک قدم.گفتند: چطـــور؟گفـــت: یک پایتان راکه روے نفس بگذاریدپـــای دیگرتان در بهشتـــ است ...

07 بهمن 1402 توسط اکرم محسنی

از عارفـــ دانایی پرسیدند: تا بهشت چقدر راه است؟ گفت یـــک قدم. گفتند: چطـــور؟ گفـــت: یک پایتان را که روے نفس بگذارید پـــای دیگرتان در بهشتـــ است …

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

akrammahla

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس